اداره پاسخگویی دولتی[1] آمریکا در سال 1980 سنجش عملکرد را، به عنوان ارزیابی عملکرد سازمان با درنظر گرفتن معیارها و سنجه های بهره وری، اثربخشی، کیفیت و زمانبندی تعریف کرد(عملکرد دولت شهروندمحور 2004). رایج ترین و پرکاربردترین تعریف مورد استفاده در ادبیات مدیریتی، تعریفی است که در سال 1998 توسط نیلی ارائه شد و سنجش عملکرد را به عنوان فرایند کمی سازی کارایی و اثربخشی اقدامات گذشته از طریق کسب، مقایسه، دسته بندی، تجزیه و تحلیل، تفسیر و انتشار داده های مناسب تعریف می کند(فینگ، می. ویس، ال. ویسین، اس. وونگ، ال. 2003)[2].
ارزیابی عملکرد، از نظر مبانی فلسفی، دارای چهار بعد است که عبارتند از: هدفگرایی، ارزشگرایی، قضاوتی بودن و اصلاحگرا و تکاملی بودن. با دقت در معانی و مفاهیم هر کدام از این ابعاد در می یابیم که با مسئله و موضوعی به شدت ارزش محور و فرهنگ نهاد مواجهیم. در ابعاد هدفگرایی و تکاملگرایی، با مسئله محوری غایت و در ابعاد ارزش گرایی و قضاوتی بودن، با موضوع بنیادین تعاریف باید و نباید و خیر و شر مواجهیم، و می دانیم که هر کدام از این موضوعات، محل مناقشات گسترده ایست، بدین معنی که معیارها و سنجه هایی که برای ارزیابی عملکرد به کار گرفته می شوند، با تکیه بر بافت و تعاریف و مفروضات هر فرهنگ تعریف میشوند.
اما همین کار نیز چندان ساده نیست؛ به گونهای که در حیطه مطالعات رفتار سازمانی، در برخی از منابع، سنجش عملکرد را به نام مسئله معیارها[3]می شناسند(پالوت، 2001)[4].
مفهوم عملکرد یکی از مفاهیم قدیمی در محیطهای کاری است. با این حال هنوز هم هیچ اجماعی در مورد ماهیت این مفهوم در میان صاحبنظران ایجاد نشده است. یکی از دوقطبیهای موجود در تعاریف و نگرشهای ارائه شده از عملکرد، پیوستار فرایند – رفتار است. بدین معنی که برخی از اندیشمندان، عملکرد را به عنوان مجموعه رفتارهایی می دانند که طی انجام یک کار و فعالیت صورت می گیرد و برخی دیگر از صاحب نظران، عملکرد را به عنوان فرایند انجام فعالیت تعریف می کنند. به عنوان مثال، دانیلزعملکرد را به عنوان فرایندی که دربرگیرنده مجموعه ای از رفتارهای معطوف به دستیابی به هدفهای از پیش تعیین شده است، تعریف میکند(دانیلز 1989؛27). آرمسترانگ و مورلیس عملکرد را سازهای چندبعدی می دانند که سنجش و اندازه گیری آن، بسته به عوامل مختلف متفاوت است. آنها هم چنین معتقدند که می بایست میان نتایج(خروجیها) و رفتار(فرایند) تفاوت قایل شد. بدین معنی که باید از ابتدا تصمیم گیری کرد؛ که آیا هدف سنجش، ارزیابی نتایج است و یا ارزیابی فرایند(آرمسترانگ و مورلیس 1994؛84).اوتلی، معتقد است عملکرد، هم به انجام کار مربوط می شود و هم به نتایجی که از فعالیت مورد نظر به دست میآید(اوتلی 1999: 366). به عقیده کمپبل، عملکرد رفتار است و می بایست از نتایج تفکیک شود، زیرا نتایج ممکن است از عوامل سیستم متاثر شوند(کمپبل 1996؛18).
از سوی دیگر، برخی از اندیشمندان این حوزه معتقدند عملکرد را باید بر اساس نتایج کار تعریف کرد. از آن جمله می توان به بوان و تامسورهن اشاره کرد که معتقدند «عملکرد را می بایست به عنوان نتایج و خروجیهای کار تعریف کرد زیرا این نتایج دارای رابطهای قوی و مثبت با اهداف استراتژیک، رضایت مشتری و سودآوری اقتصادی دارند»(بوان و تامسون 1991؛ 36).
دوگانکی دیگر که در مدلهای ارزیابی عملکرد قابل مشاهده است، پیوستار معیارهای نرم( سنجه های غیر مالی) در برابر معیارهای سخت(سنجه های مالی و حسابداری) است. به طور سنتی، سیستم های مدیریت عملکرد خود را بر معیارها و سنجههای سنتی حسابداری مالی(مانند بازده سرمایه گذاری، سود هر سهم و ارزش افزوده اقتصادی) و نیز تئوری های برخاسته از حیطه مطالعاتی اقتصاد متمرکز و محدود کردهاند. این رهیافت اگر چه در گذشته موفقیتهایی از خود نشان داده است، اما به نظر می رسد در محیطهای متغیر و متلاطم نوین کسب و کار، کارایی چندانی نداشته باشد. اهمیت یافتن فزاینده مباحث مربوط به حمایت شرکتی و مسئولیتهای اجتماعی شرکتها، موجب شده است، تا شرکت ها نه تنها در قبال عملکرد و رفتارهای اقتصادی خود مسئول باشند، بلکه میبایست، در قبال عملکرد اجتماعی خود نیز پاسخگو باشند. به عبارت دیگر طی سالیان گذشته در ادبیات مدیریت شاهد گونهای تغییر جهت از رهیافت سهامداران که در آن، معیارهای عملکرد بر سودآوری کسب و کار از دید سهامداران تاکید داشت، بودهایم. هم چنین به دلیل رشد اهمیت منابع انسانی سازمان ها، تاکید روزافزونی نیز بر جنبه های رفتاری حسابداری مدیریت میشود. همین تمایز میان معیارهای سخت و نرم است که موجد دو نگرش اطلاعاتی و رفتاری به ارزیابی عملکرد شده است. مطالعه ادبیات موجود در زمینه سیستمهای ارزیابی عملکرد این سوال را مطرح می کند که آیا سیستم های ارزیابی عملکرد، گونه ای از سیستمهای اطلاعاتی هستند، که به سازمان در اتخاذ تصمیمات و نظارت بر اهداف کمک می کنند و یا نوعی از سازوکارهای کنترل رفتاری هستند که وظیفه و کارکرد اصلی آنها، انگیزش، همسوسازی و جبران خدمات و کارکنان است؟ مطالعات موجود، اهمیت توجه به هر دو بعد رفتاری و اطلاعاتی سیستمهای ارزیابی عملکرد را اثبات می کند هر چند موضوع مورد بررسی در هر کدام از این نگاه ها با هم متفاوت است. در حیطه رفتاری، رابطه میان رفتار فردی(اعم از رفتارهای مخرب و یا رفتارهای سازنده) از یک سو و میزان تکیه بر اطلاعات حسابداری برای ارزیابی عملکرد مورد ارزیابی قرار میگیرد. از سوی دیگر، نگرش اطلاعاتی به بررسی این مسئله می پردازد که چگونه توانایی سازمان در عملکرد مناسب و کارا به دردسترس بودن اطلاعات ضروری عملکرد کسب و کار بستگی دارد. ارزیابی عملکرد کلی سازمانهای امروزی، به دلیل فعالیت این سازمانها در شبکه پیچیده ای از روابط، موضوعی بین رشته ای است. هم چنین ماهیت متفاوت و گاه متناقض این روابط به گونهای است که عملکرد سازمانی را به سازهای تبدیل می کند که دربرگیرنده بیش از یک بعد است(شیل و موریسه 2000: 13). هم چنین این تفاوت در معیارهای عملکردی، در برخی دیگر از تحقیقات، در قالب طیف رویکردهای سایبرنتیک تا رویکردهای کل گرا را به خود گرفته است. در مدلهای سایبرنتیک، عملکرد عمدتاً بر مبنای سنجههای مالی مورد ارزیابی قرار می گیرد و به آن به عنوان بخشی از حلقه و چرخه برنامهریزی و کنترل نگریسته میشود. به طور خلاصه می توان گفت که از دیدگاه سایبرنتیک، استفاده ازسنجش عملکرد عمدتاً همراه با کنترل میزان دستیابی به اهداف سازمانی و میزان تحقق و اجراییسازی استراتژیهای سازمانی است. سنجش عملکرد به طور ضمنی به مفهوم سیستمهای کنترل تشخیصی پیوند خورده است که گونهای سیستم رسمی بازخوردی برای ارزیابی و نظارت بر رهآوردهای سازمانی و اصلاح انحرافات از استانداردهای عملکردی از پیش تعیین شده است(گروت، وان هلدن، 2003)[5].
اما در مدلهای کلگرا، سنجههای عملکردی از میان عوامل و ابعاد غیرمالی انتخاب می شوند و خود فرایند ارزیابی به عنوان یک فرایند مستقل که در بافت مجموعه ای از فرایندهای سازمانی یکپارچه شده است مورد توجه قرار میگیرد( اوسلون، هامفری، گوت ری،2001)این مدل و رویکرد، دارای کاربردهای فراوانی است که در قالب پنج عنصر خلاصه می شوند. این کارکردها عبارتند از: تصمیم گیری، کنترل، انتقال پیام، آموزش و یادگیری، و ارتباطات خارجی(سایمونز،2000؛68). در این حالت، ارزیابی عملکرد سه نقش بسیار مهم را در سازمان به عهده می گیرد که عبارتند از: نقش هماهنگی، که توجه تصمیم گیرنده را به اهداف اولیه و ثانویه سازمان جلب می کند، نقش نظارتی، که در برگیرنده سنجش و گزارشدهی عملکرد در راستای ارضای نیازها و خواسته های ذینفعان است و نقش تشخیصی که شامل ارزیابی روابط علت و معلول میان عملکرد فرایند، یادگیری سازمانی و عملکرد سازمانی است(هنری،2005؛15).
بعد دیگر مورد بحث در تئوریهای عملکرد، توجه به ذینفعان(درونسازمانی یا برونسازمانی) است. رویکردهای مختلف ارزیابی سازمانی، با شدت و ضعف مختلفی با عامل ذینفعان سازمانی مواجه می شوند.
یکی از رویکردهای مورد استفاده، هرم عملکرد یا سیستم SMART است. در این روش که توسط کراس و لینچ در سال 1992 ارائه شد، توجه خاصی به سلسلهمراتب موجود در سازمان می شود. از همین رو، رابطهها و پیوندهایی میان سنجه های عملکردی مختلف هر کدام از این لایه های عملکردی ایجاد می شود که در نهایت به سمت هدف اصلی سازمان که در قله هرم سازمانی قرار می گیرد، حرکت میکند. در این مدل، برای نشان دادن اهمیت عامل منابع انسانی برای دستیابی سازمان به چشمانداز مورد نظر خود، چهار عامل و شاخص در سطح عملیاتی مطرح می شوند که عبارتند از:
شاخصه های میانی که پل ارتباطی میان سنجههای عملیاتی و سنجههای کلان هستند عبارتند از:
اگر چه این مدل به طور همزمان به سنجههای مالی و غیر مالی توجه دارد و شاخصهای استراتژیک و عملیاتی را در کنار هم مورد توجه قرار میدهد، با این حال ساز و کار مشخصی برای تعیین شاخصههای اصلی عملکردی ارائه نمی دهد(قلائینی و همکاران،1997؛210). رویکرد این روش، به گونهای است که بیشتر به فرایندها و عوامل درونی سازمان نظارت دارد و توجه چندانی به ذی نفعان برونسازمانی نمیکند.
روش کارت امتیازی متوازن توسط کاپلان و نورتون در سال 1992 برای توجه همزمان به سنجههای مالی و غیرمالی ارائه شد. این رویکرد مبتنی بر ترکیب چهار عامل است: دیدگاه مالی، دیدگاه مشتری، فرایندهای داخلی کسب و کار، و رشد و یادگیری.
برخلاف روشهای سنتی، این روش، استراتژی ، چشمانداز و ارتباطات درون سازمان را در مرکزیت خود قرار میدهد. یکی از انتقاداتی که به این روش وارد شده است، این است که در واقع برای ارائه دیدگاهی کلی و جامع از عملکرد سازمانی به مدیران ارشد طراحی شده است و قابلیت اجرایی سازی در ردههای عملیاتی را ندارد. همچنین به عنوان روشی که مبتنی بر توجه به ذینفعان چندگانه است، توجه چندانی به ذینفعان مختلفی مانند عرضه کنندگان، قانونگذاران، رقبا و کل جامعه ندارد(قلائینی و نوبل 1996: 70). هم چنین این روش از قدرت چانهزنی نسبی ذینفعان مختلف در تعیین این که منافع کدام یک از ذینفعان بر جهت گیریهای سازمان غالب خواهد شد و در نتیجه این غلبه نسبی، کدام یک از انواع سنجههای عملکردی، مورد توجه بیشتری قرار خواهند گرفت، غفلت کرده است(بریگنال و مودل،2000؛283).
منشور عملکرد، جدیدترین رویکرد در حیطه مطالعات ارزیابی عملکرد است. نیلی در سال 2001 با درک این مطلب که هیچ کدام از روشهای موجود در آن زمان، توجه واقعی و برجستهای به ذینفعان سازمان ندارند، بر اهیمت اتخاذ رویکردی جامع و کلگرایانه در قبال مدیریت ذینفعان تاکید کرد. مزیت اصلی روش منشور عملکرد، در این است که به تمامی ذینفعان سازمان و نه فقط سرمایهگذاران توجه دارد(پاول،2004؛1019) بر اساس رویکرد منشور عملکرد، یکی از اشتباهات عمده در رویکردهای ارزیابی عملکرد این است که اینرویکردها معتقدند که سنجههای عملکردی را باید از استراتژی سازمان اخذ کرد. این امر منتهی به سوء برداشت از نقش استراتژی و اهداف ارزیابی عملکرد می شود. از این رو، منشور عملکرد کار خود را با فرایند تفکر در مورد ذینفعان و خواستههای آنان آغاز می کند(کیکرت،2000) همین امر قرار گرفتن عامل رضایت ذی نفعان در میان عوامل پنجگانه مورد توجه این رویکرد را توجیه می کند. عوامل پنجگانه مورد توجه این رویکرد عبارتند از:
علت نامگذاری این رویکرد به نام منشور، اشاره به پیچیدگی های مرتبط با عملکرد و ارزیابی آن است. این یک مدل نسبتا جدید ارزیابی عملکرد است که با همکاری یک شرکت بزرگ مشاوره مدیریت و دانشکده بازرگانی کرانفیلد در سال 2000 ارائه شد. این مدل برای نخستین بار در سال 2001 به طور عملی اجرایی شد. در بعد توجه به ذینفعان، می توان دریافت که این رویکرد، به طور کامل، ذینفعان را نقطه آغاز خود قرار می دهد(نیلی و همکاران، 2001: 7).
مبلغ قابل پرداخت 45,000 تومان
برچسب های مهم